تو این مسافرت هر کار که دلش خواسته کرده(متل قو)
رسیدیم خونمون سلما رفته سراغ اسباب بازیهاش کلی هم ذوق
بالاخره داریم بر میگردیم خونمون
امروز 30 مهر تو بندر چارک سوار لندیگراف شدیم داریم بر میگردیم کیش 3 ساعت رو آب بودیم خیلی خسته شدیم تو کل راه اینقدر خسته نشدیم که رو آب خسته شدیم موقع رفتن از بندر آفتاب رفتیم خیلی نزدیک بود ...
نویسنده :
مامان و بابا
14:06
این جا جاده چالوس هوا خیلی سرده اومدیم آش بخوریم
دیگه داریم بر میگردیم تهران بدشم میرم سمت کیش سلما از روزی از کیش به سمت تهران راه افتادیم و تو کل سفر همش میگفت بریم خونمون بریم کیش من میخوام تو اتاقم بخوابم ...
نویسنده :
مامان و بابا
13:46
سلما اسم این سگ و گذاشته بود سیاه
برای من خیلی جالب بود وقتی صدای سلما روشنید اومد نزدیک ماشین سلما براش حرف میزدو عروسکش و نشونش میداد اونم بدون هیچ حرکتی فقط سلما رو نگاه میکرد و به حرفاش گوش میداد جرات دخترم از مامانش خیلی بیشتره ...
نویسنده :
مامان و بابا
13:41
این جا سیاه بیشس بابا رفته برامون ماست کیسه و لواشک بخره جای همه خالی
بد از شنا تو فکر اینه که دیگه چیکار مونده که نکرده
الان مثلا ذوق کرده
دید با لباس مزه نمیده لباساشو در آورد
تو کیش اینقدر دریا رفته رنگ پوستش یه کم تیره شده ...
نویسنده :
مامان و بابا
13:25